دل‌گرفتگی..

متن مرتبط با «حال من بد نیست» در سایت دل‌گرفتگی.. نوشته شده است

عنوان اولین مطلب آزمایشی من

  • این متن اولین, مطلب, آزمایشی, من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد. مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار! اگر همه ما تجربیات مفید خود ر, ...ادامه مطلب

  • عنوان دومین مطلب آزمایشی من

  • این متن دومین, مطلب, آزمایشی, من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد. زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید, ...ادامه مطلب

  • منِ موهوم

  • می‌دانی، امروز از خواب بیدار نشدم، از خواب پریدم. خواب می‌دیدم مشکلِ عجیبی برایم به وجود آمده، و نیم‌ساعتِ آخر کلاسِ C را رسیده‌ام و استاد می‌خواهد حذفم کند. بعد بلند شدم و مثل دیوانه‌ها لباس پوشیدم و, ...ادامه مطلب

  • ابدی

  • فقط وقتی درمی‌یابی مقدسِ مطلق کلمه‌ست، که سنگینی سینه‌ات به هیچ خیابان‌مترکردنی آرام نگیرد و تراوش واژه‌ها از ذهن ناشکرت ایستاده باشد؛ دوزخ. زنی با طولِ موهای متوسط، با لباس خوابی سفید و نازک میان سرم, ...ادامه مطلب

  • صحبت از پژمردن یک برگ نیست

  • از آنجا که وقت و حوصله جمله‌بندی درخور برای یاداوری آنچه در ذهنم هست را ندارم، کوتاه و به آینده می‌نویسم؛ این روزها بسیار سخت می‌گذرند و من تقریبا از , ...ادامه مطلب

  • من ماتَ علی حبّ علی مات شهیدا.

  • ... ... ... ... من عشّق، فعف، ثم مات... ... کاش بمیرم از عشقت. من مات علی حب «مادر» مات شهیدا... به شرط آرام گریستن در روضه. به شرط آرام جان دادن پشت تابوت. به شرط دم نزدن از غربت. به شرط عمل، نه حرف. من مات علی حب علی... هرکاری می‌کنید، باشد؛ فقط آرام... + به قول رفیق: علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی علی عل, ...ادامه مطلب

  • سلام، من سر صبحم! شما کجای شبی...؟#

  • یک چیزی هم بگویم، راست دیده‌امش. خامِ حرف‌های مردانی نشوید که از آزادی زن حرف می‌زنند. نانش را می‌خورند. هنوز پیدا نکرده‌ام جواب این سؤال را، که قوه قضائیه برای چه باید خودش را درگیر مسائل اینچنینی بکند. یکی از پسرهای کلاسِ ما در بحثی که نزدیک بود به دعوا بکشد سعی داشت به من بفهماند «مهدی موسوی» سبک جدیدی از شعر را پایه گذاری کرده در ایران. حالا من نگفتم منظ, ...ادامه مطلب

  • من امیدم را در یأس یافتم

  • 1. جز شعرهایی که به‌رغم بی‌وزنی به گوش مخاطب عام آهنگین و پرعاطفه به نظر رسیده و زبان‌به‌زبان گشته و اینستگرمی شده و برای اتخاذ ژست‌های خاص استفاده می‌شود، شاملو شعرهای دیگری هم دارد، که قطعا به آن دیگرها برتری دارند. جایی می‌گوید ما شکیبا بودیم، و این است آن کلامی که ما را به تمامی وصف می‌تواند کرد. این یک جمله معمولی نیست، یک شعر معمولی نیست، شکیبایی ساده, ...ادامه مطلب

  • کذلک ننجی المؤمنین

  • ...قالت یلیتنی مِتُّ قبلَ هذا و کُنتُ نَسیاً مَنسیّا. پ.ن: تنِ نحیف این خانه دیگر به کلماتِ من کبود نخواهدشد؛ شاید بعد از چهارسال اینجا شایسته خداحافظی بهتری بود، اما فی‌الحال سکوت تنهاترین چیزِ موجود است. خدانگهدار., ...ادامه مطلب

  • من مات تصویر توئم

  • 1. من هیچ‌گاه از تعریفی زیاد خوشحال نشدم، همانقدر که از قضاوت‌های ناعادلانه و اشتباه و فحش‌ها و بدوبیراه‌ها، چراکه من یک شهروند متوسطم و مثل همه آدم‌ها روز خوب و بد دارم، گاهی به تمام جهان آنچنان عمیق خندیده‌ام که شاید گمانِ چندنفری را در راه، نسبت به کلیت انسان‌ها تغییر داده باشم، و گاهی به‌رغم تلاشم برای فروخوردن احساسات، آنچنان در میانه خیابان به پهنای صو, ...ادامه مطلب

  • ازمن

  • خدایا، در این لحظه از عمرم، به آنجا رسیده‌ام که سایه مبانی فرویدی برای مأخذشناسی گناه را از اعمالم برداشته‌ام. کارهایی کرده‌ام که به وضوح، تجاوز از حدودت بوده، و نفس لوامه‌ام انگار به این منِ کثیف عادت کرده باشد، در عینِ سکوت پشت میز یک کافه روشنفکری سیگار گیرانده؛ در این لحظه به تو می‌گویم تجاوز از حدودِ تو، من را زمین زد. بی‌آنکه احساس بدی از انجامشان داشت, ...ادامه مطلب

  • درد منقضی

  • از آن‌هایی هستم که چهره‌ام در هر عکس متفاوت است، به‌غیر اینکه بدعکسم. چندوقت پیش که عکس همه اکانت‌هایم را همان «پوزخند به‌لب» از روبه‌رو گذاشته بودم، یک نفر آمد و گفت «خداروشکر لاأقل خوشگل نیستی. وگرنه من از حسودی می‌مردم.» حسادت به من؛ به کی؟ به من. مشکلِ من با آدم‌ها فقدانِ زبان مشترک است. فقدانِ زبان مشترک از کژتابی‌هایی تزریق‌شده به واژه‌ها در طی سال‌ها می‌آید. یعنی بزرگانی که کلمات را مغرضانه به نفع خودشان «پر» کرده‌اند و معصومیتِ کلمات را غصب کرده‌اند. درواقع کلمات امروزه باردارند، با پیشفرض‌های قرون گذشته «معنا» یافته‌اند و از خودشان خالی‌اند. این است که وقتی من می‌خواهم به کسی بعد از مدت‌ها بگویم احساس حقارت و بدبختی می‌کنم، احساس فقر و بیشعوری، احساس عقب‌ماندگی و حیوانیت، او گمان می‌کند من در حالتی ترحم‌طلبانه فرورفته‌ام، و حالا باید به من بقبولاند که اینگونه نیست و تو خیلی هم خوبی. وقتی کسی ویژگی‌های «خوب»م را بیان می‌کند، دلم می‌خواهد از شدت فقر بمیرم. درحالی‌که مدام دست خدا را احساس می‌کنم که روی سرم فشار می‌دهد و مرا بیشتر و بیشتر در زمین فرو می‌برد، با به‌خاطر آوردن اینکه تو هیچی. هیچ. هیچ. هیچ. هیچ مطلق. دوست دارم با کسی صحبت کنم که از عمق قلب بداند من چقدر بدبختم. چقدر نفهمم. چقدر از دنیای خودم عقبم. چقدر از آرمان‌های خودم عقبم. چقدر خنگم. چقدر ناتوان و ضعیفم. و ت, ...ادامه مطلب

  • من آسمان پر از ابرهای دلگیرم

  • اگر تو دلخوری از من؛ من از خودم سیرم.. اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیــــــــــــرم.. پ.ن؛ رونوشت به تـــمـــــــام رفقا و دوستانم؛ این انسانِ دوست‌نداشتنی را به خودش وابگذارید., ...ادامه مطلب

  • جواب سؤال‌هایم را قبل مرگم بدهید

  • 1. آقای سلیمانی در 28 دی‌ماهِ سال جاری در نشست عمومی بصیرت، بعد از تحریم اشخاص از جمله صادق لاریجانی از طرف آمریکا، این جملات را گفته‌اند: «قرار گرفتنِ نام رئیس قوه قضاییه در فهرست تحریمی آمریکا افتخار، و به سبب دفاع ایشان از نظام است؛ هجمه‌هایی که نادانان در داخل و خارج به ایشان نیز می‌برند مؤید همین موضوع است». جملات از این دست در کارنامه ایشان زیاد است، که بیشتر شبیه تملق‌گویی و سمت و سو دادن‌های مغرضانه به جماعتِ بسته‌فکری‌ست که از خودشان اراده و تفکری ندارند، و خامِ مانورهای احمقانه رسانه ملی درباره افراد شده‌اند. آن‌ها که «درس جنگ» خوانده‌اند می‌دانند؛ پیروزی‌ها -اگر اصلا پیروزی در کار باشد- هیچ‌گاه حاصل تلاش و زحمت و فراست یک نفر نیست. گذشته از اینکه جنگ ایران در سوریه به‌طورکلی از نظر رسانه‌ای موضوعی مسکوت است و هنوز هیچکس را در ایران یارای پرسش از ماهیت آن نیست، و گذشته از اینکه جنگ ایران در سوریه یک جنگ ملی‌گرایانه، بازپس دادنِ کمک‌های پدرِ بشار، و یک لزوم جغرافیایی برای تأمین امنیت مرزهای کشور ما بود و الفاظی مثل مدافعان حرم، جز جبهه‌گیری دسته‌های سیاسی در ایران و فراهم‌سازی بستر شایعه و دودستگی در بین عوامی که از فقر رنج می‌برند چیزی نداشت (حتما شما هم شنیده‌اید این سخن را از امیرالمؤمین؛ فقر از دری وارد خانه می‌شود و دین از در دیگر خارج) می‌خواهم همه این‌ها را کنار بگ, ...ادامه مطلب

  • یا رب ارحم ضعف بدنی

  • مدتی‌ست ریزبه‌ریز رفتار و احوال و حالاتم را در دفتری خصوصی می‌نویسم، برای محاسبه و مراقبه و خودم را به‌شدت توبیخ و سرزنش می‌کنم. اما این نامه‌های من به خودم تا کمی طولانی می‌شوند، لرزش دست راستم اوج می‌گیرد، تا جایی که وقتی خودکار را زمین می‌گذارم دستم به‌وضوح، -به‌وضوح- می‌لرزد. از طرفی این‌ها واقعا خصوصی‌ست، و واقعا باید مسکوت بماند مگر نفسِ این انسانِ محتاجِ بروزِ قرنِ هجومِ اطلاعات، تربیت بپذیرد، و از طرفی کمی نوشتن، دستم را به این حال و روز می‌اندازد. البته همچنین است راجع به ظرف شستن و چیزی را مدت کمی طولانی حمل کردن و هرآنچه به قدرتی ذره‌ای بیشتر احتیاج داشته باشد. و عادت هم کرده‌ام به دفتر فیزیکی و خودکار دست گرفتن. خلاصه که عزیزم روزگاری شده! بساطی داریم ما اینجا با این جسمِ نحیف؛ تا هستی بگویمت که همین روزهاست رگ‌هایم به‌خاطر شدت فوران‌های روحی از هم بپاشند. برای این نبوغ عاطفی، گنجیدن در زمانه‌ای که کمترکسی از زمزمه‌هایش چیزی می‌فهمد، سخت آزاردهنده است. تنم را قوت به راهِ تو آمدن ببخش؛ من به تو چشم دارم و دیگر به هیچکس., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها