راحیل؛ به نشان آنکه هربار صدایت میکنم، و اصلاً هربار هرکس صدایت میکند، به یاد بیاوری مسافری. سالهاست در ذهنم به این نام خوانده میشوی.. این را نوشتم به تاریخ بیست و پنجمین روز از ششمین ماه این سال مکروه؛ در شبی که ابر اندوهاندودی روی سینهام سنگینی میکند، پنجره باز است و ستارهها پیدا نیستند، نسیم آرام بیوزشی هوای اتاقم را پر کرده و به دانههای سرخ انار میاندیشم؛ نمیدانم «راحیل» در ذهنم، ,بیچاره,ندانست,یارش,سفری ...ادامه مطلب