شنیدن. ما که از اول اینجوری نبودیم. دعا از لبمون رد نشده بود مستجاب بود. خودت که یادته آقا مرتضا! چه حالا بر ما گذشت خدایی. اما دیگه نمیشه اونجوری بشه. نمیدونم، یه جور غلبه عقله انگار. تا میخوایم بریم تو یه حالی عقلمون ابرو خم میکنه که یعنی این چه وضعشه؟ آقا مرتضا ما خیلی عوض شدیم. خودت که بهتر در جریانی. ولی از تو چه پنهون، اون خود بی عقلمو بیشتر دوست داشتم. اون که قلبش کف دستش بود، اون که آ,مملکت,عاشقان,سیاسی ...ادامه مطلب
وضعیت بغرنج (؟) تر از این به عمرم ندیده بودم! با سیر صعودی لحظه به لحظه به سمت... دعا کنید. دعا کنید این وسط لااقل کسی زیر خاک نرود. + دفعه اول که به همه گفتم و نشد، این بار تا وقتی از عوارضی قم رد شدم به هیچکس جز فاطمه نگفتم. به فاطمه هم همان صبحی که وسیله جمع کرده بودم و... اما باز نگران بودم. کاری نداشت که! باز کولهام را باز میکردم و همه چیز را میگذاشتم جاش. دو ماه بغض گریه نشده را جمع کرده بودم که باز از خانه مامان جان تا درب هفده چکه چکه نگهش دارم و از در که رفتم حیاط شبستان امام و کسی کاری به گریههام نداشت، بروم بغلِ پناه امن خودم، تمام این مدت را زار ب, ...ادامه مطلب