این متن اولین, مطلب, آزمایشی, من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد. مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار! اگر همه ما تجربیات مفید خود ر, ...ادامه مطلب
این متن دومین, مطلب, آزمایشی, من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد. زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید, ...ادامه مطلب
دورم این مدت پُر از آدمهای تازهای شده بود که از دور زیبا به نظر میرسیدند. خیره مانده بودم که شاید از هرکدام رفیقی برای روزهای تازهام در بیاید، در دوری از همصحبتان قدیم. در دوری از کسانی که یادگار, ...ادامه مطلب
«مامان، نکنه اصلا هیچ آسانیای تو کار نباشه؟» پ.ن: «میخواستم بگم حالم خوب است، هنوز از فشار و استرس نیفتادهم به حال مرگ، اما همهش که همینها نبود. گفتم حالم خوب نیست، همهچیز مبهم است، تو دلم گفت, ...ادامه مطلب
هزاربار است که میآیم چیزی بنویسم و نمیتوانم. مینویسم «بعد از تلاشهای طولانی فهمیدم چیزی که گریبانگیرش شدهام چیست». بعد نگاه میکنم به «تلاش». به «گریبانگیر». «تلاش» را تغییر میدهم به «دستوپاز, ...ادامه مطلب
ظالمانهترین مجموعهاتفاقات این جهان، سیریست که تو را دیوانهوار به سمتِ چیزی میکشاند، و عشق تو را در چیزی میریزد که در آن میانمایهای. چیزی که باید تمام بودنِ کسی دیگر در آن را، از دور به تماشا , ...ادامه مطلب
گونهاش را بوسیدم. گفتم خیلی سخت بود خودمو قانع کنم مهمترین اصل زندگیمو زیر پا بذارم. پرسید کدوم اصل؟ گفتم اساسیترین اصل. اصلِ یا همهچی یا هیچی. تصور کن نشستهای پیش یک عده آدمحسابی. سکوت کنی و, ...ادامه مطلب
چند ماه پیش، یکی از رفقا، در پیامدِ آن اتفاقِ رخداده، یک فایل بهنام break up فرستاد برایم از دکتر شیری؛ گمانم نزدیک بیستدقیقه بود، و من که عادت به شنیدنِ سخنرانیهای طولانیمدت، آن هم بدون موزیک , ...ادامه مطلب
یکی از تلخترین لحظات لوکسی که بشر به خودش دیده، لحظهایه که کد run میشه ولی خرابه و تو هم دیگه نمیدونی چه غلطی باید بکنی. پ.ن: بعد از بدخوابی و تقریبا بیخوابی دیشب، دو ساعت پیش برای نیمساعت روی م, ...ادامه مطلب
ترکیبی از بیکلمگی، شکستهای پیدرپی، شرایط جسمی نامناسب که هرازچندگاهی با خُردهبیماریِ بیاهمیتی اوج میگیرد، و چرخه شومی از اتفاقاتی که علت و معلول هماند؛ زندگیام در حال فروپاشیست و تاریکی بیانتها مینمایاند و؛ عجب. اینبار ققنوسی هم در کار نیست., ...ادامه مطلب
از آنجا که وقت و حوصله جملهبندی درخور برای یاداوری آنچه در ذهنم هست را ندارم، کوتاه و به آینده مینویسم؛ این روزها بسیار سخت میگذرند و من تقریبا از , ...ادامه مطلب
روح و جسم من بهشکلی شگفتانگیز به هم متصلند. کوچکترین نوسانات روحی، تأثیر خودشان را هرچند جزئی روی جسمم میگذارند. این مدت، فقط صحنههای کوتاهی از s, ...ادامه مطلب
حوصله هیچی ندارم. از وحشت دیدن آدمای آشنا. فردا. تو مدرسه. از وحشت راه نیفتادن کارم. از اینهمه گیر جزئی که توی کارای کوچیکم میفته و از اینکه هیچی روال, ...ادامه مطلب
این دو-سهروز اندازه دو-سهسال جان کندم. سر کلاس ریاضی عمومی هجومِ زنگها و بعد sms مامان که میگفت ریاضی و کاربرد امیرکبیر قبول شدهام و دنیا که تعاب, ...ادامه مطلب
نمیشود برایتان مُرد., ...ادامه مطلب