دل‌گرفتگی..

متن مرتبط با «دانلود هزارو صد واژه» در سایت دل‌گرفتگی.. نوشته شده است

چه غم که به مقصد رسید یا نرسید؟

  • این روزها آنقدر غمگین و مه‌آلودم که دیگر عزمی برای تصحیح اوضاع ندارم، که به جایی برسد یا نرسد., ...ادامه مطلب

  • زبان قاصر است و مقصد بس بعید

  • 1. یک بار با فاطمه به مسخره راجع به استقرار آشوب‌ها در تاریخ‌هایی حرف می‌زدیم که با یکدیگر وجه مشترک دارند. 68 رحلت امام، 78 کوی دانشگاه، 88 جنبش سبز، و بعد می‌خندیدیم که یعنی 98 چه چیزی انتظارمان را می‌کشد؟ دیروز دیدم آقای قاسمیان در هیئت دانشگاه شریف (ایشان منبرهای سلسله‌وار زیادی در دانشگاه شریف برگزار می‌کنند و تقریبا رنک اول سخنرانی را در هیئت این دانشگاه دارند) از فتنه 98 گفته‌اند. من هیچ‌گاه هیچ صوتی از ایشان گوش نکرده‌ام و حتی یک بار هم منبر ایشان ننشسته‌ام. اما آنچه این روزها در میان جامعه نخبگانی(!) افراد متمایل به نظام جمهوری اسلامی (در واقع آن‌ها که دنبال براندازی نیستند!) جریان دارد، نظرم را به سمت حرف‌های ایشان جلب کرد. ضمن اینکه آقای پناهیان هم چیزی شبیه به این را در منبرهای محرمشان نخ داده‌اند(!؟). چندوقتی هست جبهه‌ای به نام جبهه عدالت‌خواهی در طیف به اصطلاح تحصیلکرده متمایل به نظام راه افتاده، که اصل موضوع به سعید زیباکلام برمی‌گردد. کاری به تاریخچه و چگونگی عمل این جبهه ندارم. بروید بخوانید. آنچه از آن به شدت متعجب شده‌ام اتحاد بعضی از آقایان که در بین برخی از مردم جایگاه مقبولی دارند، علیه جبهه عدالتخواهی‌ست. چند روز پیش، دادستان مرکز خراسان رضوی گفته بود «اختیارات دادستان یک بند انگشت از خداوند کمتر است.» من اهل مغلطه نیستم. اهل تعمیم‌های نابخردانه هم نیستم. اما آنچه ما امروز واقعاً از دستگاه قضا می‌بینیم لفافه‌پیچ همین حرف است. آقای صادقی با جرئت ستودنی تابوها را شکسته و آن چیزی را گفته که قوه قضائیه به آن باور دارد. فتنه عدالتخواهان؟! تندروی؟! جلو افتادن از رهبری؟ آقای پناهیان؛ شما که در تمام طول سال‌هایی که بین قشر وسیعی از مردم به واسطه نوع س, ...ادامه مطلب

  • صد سال سکوت - فاقد ارزش خوانش

  • من یک دختربچه هجده-نوزده ساله‌ام که به دلایل چهل-پنجاه ساله‌ای، اینگونه در عمق غم فرو رفته‌ام. تازه اول راهم است، اما انگار هزارها سال از زندگی‌ام گذشته. آنقدر که هر لحظه بعد دارد و هر بعد خودش یک هزارتوی رو به ناکجاست، و جرقه‌های ذهن من حتی آن دورترین ناکجا را هم روشن می‌کند. آنقدر که من با همه مر, ...ادامه مطلب

  • صدا!

  • تصمیم گرفتم برای آنکه چیزی از من بماند، هرازچندگاهی داستانکی بخوانم، یا شعری، یا یک رمان را بخش بخش، یا هرچیز خواندنی دیگر، و بگذارم توی بلاگ. رمزدار خواهند بود؛ رفقایی که خواستند بشنوند، اینجا بگویند که رمز پست‌ها را بفرستم.. , ...ادامه مطلب

  • هزار و صد و هشتاد و یکمین سال

  • عید کجا بود! هی عید عید می کنند این ها... چراغانی و شیرینی و شربت و شام... اینکه در چشمانم نیستی، می زند زیر کاسه کوزه هر چه خوشی ست. یک سال دیگر هم گذشت. پارسال، توی خیابان های قم، چراغ ها تار شده بودند در نگاه هام... امسال... امسال... تهران لعنتی، با خیابان های لعنتی ترش... - کوفه - . بگذریم از اینکه بعضی ها بهانه رقص های مختلط پیدا کرده بودند... یک حرفی دارم با تو. ببخشید. با شما. یک حرفی دارم با شما. نگاهم نکنید. بلور نرگس های زیباتان را با نگاه به ظلمات صورتم خدشه دار نکنید... انقدر دعایم نکنید! انقدر صدایم نکنید که برگردم... نیستم! برگشتنی نیستم. تا گلو رفته ام در ل,هزار و صد واژه,هزار و صد واژه انگلیسی,کتاب هزار و صد واژه,دانلود هزارو صد واژه,هزار صدا,هزار صدای سنتی,هزار صدا ارسباران,دانلود کتاب هزار و صد واژه ...ادامه مطلب

  • همیشه که نباید قربان صدقه کسی رفت برای اینکه نشان داد دوستش داریم!

  • دورم آدم مدعی زیاد دیده ام. نمونه اش خودم. همیشه وقتی خواسته ام کاری بکنم به زمین و زمان ایراد گرفته ام. آخرش کارم را کرده ام، اما حرف هایم را هم زده ام. فحش هایم را هم توی دلم داده ام. ادای بعضی ها را هم پیش خودم در آورده ام. هیچی هم نیستم تازه، که اینهمه ادا و اصول دارم. شاگرد زرنگ آبکی مثلا. تنها تفاوتم با بقیه این بوده که تک بعدی نبودم. تازه آن هم به لطف مادر و پدر با سواد. ادعایم هم می شود. اگر بخواهم کاری کنم، اول از همه می روم سراغ مدیر و لیست اختیارات و اقلام مورد نیاز را می کوبم روی میزش. حرف مفت هم زیاد می زنم. هیچی هم نیستم تازه. هیچی. آمریکا هم نرفته ا,همیشه که نباید حرف زد,همیشه که نباید ...ادامه مطلب

  • هزار و صد و هشتاد و دومین سال

  • سلام. خودتان می‌دانید از بچگی عادت نداشته‌ام بروم بغل پدرم. می‌گویند دختر است و پدرش؛ من دختر بودم و خودم. آخرین باری که بغلش کردم می‌دانید کی بود؟ وقتی گفت برمی‌گردیم قم. که بعد فاتحه‌اش را خواند. که بغلم هدر شد. خودتان می‌دانید ناز دخترانه نداشته‌ام. دخترانگی بلد نبوده‌ام. حکما حالا هم بلد نیستم خودم را عزیز کنم. از نازهای دخترانه هم منزجرم. از کلمات دخترانه. از فکر مهمانی فردا و لباسِ پس فردا. از این قوسی که توی صدایشان هست. از این پشت چشم نازک کردن‌ها. که بلد هم نیستم. حالا هم بلد نیستم صدایتان کنم «حضرت پدر» و از این حرف ها. دخترانه‌ست. درست حس,هزار و صد واژه,کتاب هزار و صد واژه,دانلود هزارو صد واژه,هزار صدا,هزار صدای سنتی,هزار صدا ارسباران,دانلود کتاب هزار و صد واژه ...ادامه مطلب

  • به کویش قاصدی می‌رفت و بی دردان ز نادانی

  • همه مکتوب می‌دادند و من دادم  دل خود را... #خالص_اصفهانی,به کویش قاصدی می رفت و بی دردان ز نادانی همه مکتوب می دادند و من دادم دل خود را ...ادامه مطلب

  • به بچه‌های سیصد و یکِ ریاضی، به خاطر روزهای خوبی که برای هم ساختیم

  • توجه: این کلمات ممکن است برایِ بقیه بی معنی باشند.دارم فکر می‌کنم چقدر شلوغ و یک دنده بودیم ما! چقدر بدقلق و عصبانی! ویژگی ما بود. هیچ جوره هم درست نشد. حتی وقتی آنقدر جان را به لبشان آوردیم که «دیوانه» خطابمان کردند! فکر کردند زهره چشم می‌شود حرف‌هایشان. فکر می‌کردند آرام می‌گیریم! زهی خیال باطل... ما آرام نشدنی بودیم... بیچاره‌ها نمی‌دانستند تا کی قرار است حرکاتشان را برای تمام مدرسه اجرا کنیم و همه را تا حد مرگ بخندانیم. شلوغی ذات ما بود! کله‌مان پر بود از ریزه‌کاری‌های فصل مثلثات، اینکه سینوس برابر صفر توی فاصله صفر و دو پی چند تا ریشه دارد؟ داشت, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها