دل‌گرفتگی..

متن مرتبط با «اس رفیقانه» در سایت دل‌گرفتگی.. نوشته شده است

ما همونیم که می‌خواستیم خورشیدو با دست بگیریم

  • ترکیبی از بی‌کلمگی، شکست‌های پی‌درپی، شرایط جسمی نامناسب که هرازچندگاهی با خُرده‌بیماریِ بی‌اهمیتی اوج می‌گیرد، و چرخه شومی از اتفاقاتی که علت و معلول هم‌اند؛ زندگی‌ام در حال فروپاشی‌ست و تاریکی بی‌انتها می‌نمایاند و؛ عجب. این‌بار ققنوسی هم در کار نیست., ...ادامه مطلب

  • جنبش نفس است و عشقش خوانده‌اند...*

  • یک عمر، خودشان را کشتند که با هر رسم الخطی که بلد بودند، تویِ اندیشه‌هامان جا بیندازند که عشق اَخ است، اِل است، بِل است! من بچه بودم. تبم تند بود. آتشم تازه روشن شده بود و تا بخواهی هیزم خشک داشت.سال بعد، آخرین سالی‌ست که در بند این نظام آموزشیِ ناقص العقلم، و یکی از بزرگترین خوشبختی‌های زندگی‌ام این بوده، که هنوز هیچ معلم معارفی نتوانسته جهل جاری در کلماتش , ...ادامه مطلب

  • حقیقت همیشه یک گام از شرایط پیش تر است؛ و انسان این را نمی‌فهمد.

  • و حقیقت، اگر بخواهیم بی‌پرده پوشی و توجیه بفهمیم، آن چیزی نبوده که در تمام این یک سال به آن فکر می‌کردم و به خیالِ صحتش با تمام اصول می‌جنگیدم.  اشتباه کردم./.. و این با هیچ قصه عاشقانه‌ای جور نیست. تمام قصه‌های عاشقانه شعر پردازی شاعران بوده. عشق فقط یکی‌ست؛ و یکی. والسلام. , ...ادامه مطلب

  • نه هوای تازه و، نه لباس نو می‌خوام

  • من فقط تو رو می‌خوام.., ...ادامه مطلب

  • علوم‌سیاسی داغدار

  • آقای سیدامامی هم به‌رحمت خدا رفتند. خدایشان بیامرزد., ...ادامه مطلب

  • منو با خودت ببر هرجا دلت خواست

  • خدایا، در این مدت کارهایی کرده‌ام که شاید شقی‌ترین موجوداتت روی زمین هم، آن‌ها را انجام نداده باشند. من از مناسبات صحبت می‌کنم، خودت می‌دانی سر زدنِ برخی اعمال از جانبِ من، برابر با قتل است از جانب دیگری. خدایا، من در اوج استیصالم؛ تو را به آنچه در جهان برایت ارزشمند است سوگند می‌دهم، من از نابودی می‌ترسم، من از بیش از این بی‌تو بودن می‌ترسم، تو را به عبادالصالحینت، من را به‌تمامی از خودم بگیر اگرچه برای مدتی کوتاه. دارم خودم را از بین می‌برم. تعلل کنی رفته‌ام، تعلل کنی مُرده‌ام. پ.ن: اصلا تعلل در ذات خداوند جا دارد؟ خداوند یا می‌خواهد یا نمی‌خواهد. گمانم تعلل ریشه در تشکیک دارد، ریشه در بهانه آوردن برای به تعویق انداختنِ کاری. در خداوند اصلا تعلل جا ندارد، یعنی، همان رجای میانِ خوف را هم، که شاید بپذیرد، شاید بگوید «بله»، شاید این بار از همه‌چیز بگذرد، باید ازدست‌رفته‌ پنداشت. خداوند همه‌چیز را از پیش می‌داند، یا می‌خواهد یا نمی‌خواهد، و این حالِ من یعنی نخواسته. نمی‌خواهد., ...ادامه مطلب

  • آی آدم‌ها که به ساحل نشسته شاد و خندانید؛ جایتان خوب است.

  • چرا اعتراف به اینکه من یک اسهول ابلهِ روشنفکرنمای مدعی اداباز هستم چیزی را بهتر نمی‌کند و باعث نمی‌شود به حال خودم رهایم کنند؟ , ...ادامه مطلب

  • جمهوری اسلامی

  • «لیته» سزای خانواده‌ای‌ست که اعضایش نمی‌فهمند «درهمه»! + حجازی همانقدر بیشرف است که خاتمی؛ کلم‌خورهای قلدر!, ...ادامه مطلب

  • زبان قاصر است و مقصد بس بعید

  • 1. یک بار با فاطمه به مسخره راجع به استقرار آشوب‌ها در تاریخ‌هایی حرف می‌زدیم که با یکدیگر وجه مشترک دارند. 68 رحلت امام، 78 کوی دانشگاه، 88 جنبش سبز، و بعد می‌خندیدیم که یعنی 98 چه چیزی انتظارمان را می‌کشد؟ دیروز دیدم آقای قاسمیان در هیئت دانشگاه شریف (ایشان منبرهای سلسله‌وار زیادی در دانشگاه شریف برگزار می‌کنند و تقریبا رنک اول سخنرانی را در هیئت این دانشگاه دارند) از فتنه 98 گفته‌اند. من هیچ‌گاه هیچ صوتی از ایشان گوش نکرده‌ام و حتی یک بار هم منبر ایشان ننشسته‌ام. اما آنچه این روزها در میان جامعه نخبگانی(!) افراد متمایل به نظام جمهوری اسلامی (در واقع آن‌ها که دنبال براندازی نیستند!) جریان دارد، نظرم را به سمت حرف‌های ایشان جلب کرد. ضمن اینکه آقای پناهیان هم چیزی شبیه به این را در منبرهای محرمشان نخ داده‌اند(!؟). چندوقتی هست جبهه‌ای به نام جبهه عدالت‌خواهی در طیف به اصطلاح تحصیلکرده متمایل به نظام راه افتاده، که اصل موضوع به سعید زیباکلام برمی‌گردد. کاری به تاریخچه و چگونگی عمل این جبهه ندارم. بروید بخوانید. آنچه از آن به شدت متعجب شده‌ام اتحاد بعضی از آقایان که در بین برخی از مردم جایگاه مقبولی دارند، علیه جبهه عدالتخواهی‌ست. چند روز پیش، دادستان مرکز خراسان رضوی گفته بود «اختیارات دادستان یک بند انگشت از خداوند کمتر است.» من اهل مغلطه نیستم. اهل تعمیم‌های نابخردانه هم نیستم. اما آنچه ما امروز واقعاً از دستگاه قضا می‌بینیم لفافه‌پیچ همین حرف است. آقای صادقی با جرئت ستودنی تابوها را شکسته و آن چیزی را گفته که قوه قضائیه به آن باور دارد. فتنه عدالتخواهان؟! تندروی؟! جلو افتادن از رهبری؟ آقای پناهیان؛ شما که در تمام طول سال‌هایی که بین قشر وسیعی از مردم به واسطه نوع س, ...ادامه مطلب

  • هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست..

  • شنیدن. ما که از اول اینجوری نبودیم. دعا از لبمون رد نشده بود مستجاب بود. خودت که یادته آقا مرتضا! چه حالا بر ما گذشت خدایی. اما دیگه نمیشه اونجوری بشه. نمی‌دونم، یه جور غلبه عقله انگار. تا می‌خوایم بریم تو یه حالی عقلمون ابرو خم می‌کنه که یعنی این چه وضعشه؟ آقا مرتضا ما خیلی عوض شدیم. خودت که بهتر در جریانی. ولی از تو چه پنهون، اون خود بی عقلمو بیشتر دوست داشتم. اون که قلبش کف دستش بود، اون که آ,مملکت,عاشقان,سیاسی ...ادامه مطلب

  • به حق اسمت!

  • بگذار به پای بی‌بضاعتی، این را که این روزها از فرط درد، واژه‌هایم جز به دلیل درد و جز برای درد و جز به قد قامت درد جفت و جور نمی‌شوند؛ اما بگذار مثل این دخترهای معمولی که هردومان همیشه از دچاری به شمایلشان فراری بودیم، دو تا قلب برایت از چشم‌هایم بزند بیرون، و مثل آدم‌های شعر ندیده‌ی شعر نخوانده‌، همان آدم‌های معمولی که پیچ و خم‌های روحشان به پیدا کردن راه کلمات قد نمی‌دهد، برایت بنویسم؛ آمدنت مبا,اسمت ...ادامه مطلب

  • درخواست عاجزانه

  • خدایا به حق این عید عزیز منو بمیرون. خسته شدم از خودم دیگه. خسته شدم.,درخواست,عاجزانه ...ادامه مطلب

  • گوشتِ هم، استخوانِ هم

  • منمن «تصمیم» را در باغ دست‌هایم می‌کارم«تبدیل» می‌شود. به عمل می‌نشیند،آن وقت، شکوفه‌ی این تصمیم مبدل،می‌تواند از اشک،از خوناز فریادمایه‌ور شود.استاد علی صفایی حائری , ...ادامه مطلب

  • واسه‌ یلدا - موقت

  • دل درس حسابی ندارم دعات کنم. ازین حرفای قشنگ انگیزشی هم بلد نیستم. حال خودمم چندان خوب نیست‌.. ولی از ته قلب دوستت دارم و دعات میکنم., ...ادامه مطلب

  • بازنشر یک پست مناسبت دار

  • در اولین نگاه شاید اصلا به نظر نرسد. شاید نه؛ حتما. شاید را به فراخورِ موضوع حذف می کنیم. در اولین نگاه اصلا به نظر نمی رسد.  بعد تر، حتی در یک آشنایی سطحی هم به نظر نمی رسد. آشنایی سطحی یعنی هفت هشت سال با کسی فقط حرف معمولی زدن. هیچ کدام از این آشن, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها