ما می ایستیم...

ساخت وبلاگ

... لابد می خواهم بگویم بگذریم... بگذریم. مثلِ همیشه بگذریم. از آرزوهای بر باد رفته کودکانی که شب برای عروسک هاشان قصه می گفتند، از صدایِ «قان قان» در آوردن پسر بچه ها که ساعت ها با یک ماشین کوچک سرگرم می شدند، از خنده های مردمی که زیر سقف خانه هاشان هم را در آغوش می گرفتند و عشق می خواندند توی چشم های همدیگر...

بگذریم.

از بمب بگذریم. از درکِ یک کودکِ یک ساله از تانک. ماشین اسباب بازی بزرگ را، کدام کودکی دیده توی جهان؟! از حقوق بشر. از جنبیدنِ گوش هایِ کارشناس هایِ سازمان ملل بعد مرگ سهراب. بعد مرگِ ششصد کودک در حمله اخیر. دویست و خرده ای زن. هزار و خرده ای غیرنظامی. اینها قصه های بی رحمانه تکراریِ روزگار ماست، که سال ها بعد برایِ کسانی تعریف می کنیم... پس بگذریم.

ما اسلحه گرفتیم سمتِ هم. ما خوابیدیم که برایمان تصمیم بگیرند. به ما گفتند فلسطینی ها نمی خواهند خونِ ایرانی بگیرند. به ما گفتند فلسطینی ها گفته اند ایرانی ها اَخ ـند. به ما گفتند فلسطینی ها به ما چه؟ ما خودمان هزار تا بدبختی داریم... به ما گفتند موضع گیرهایِ احمق. به ما گفتند همه بدبختی ما همین مرگ بر آمریکای شماست. به ما گفتند خیلی بلدید در عمل ثابت کنید مرگ بر آمریکا را. به ما گفتند اصلا مگر آمریکایِ بیچاره چه کرده؟ به ما گفتند ضد دموکراسی. به ما گفتند بی سیاست.

آن وقت ما نشستیم. شورمان خوابید. عقیده مان برگشت. افتادیم به جانِ هم.

نمازمان به راه است ها! روزه مان به راه تر. نذر و نیازمان سرِ جایش. اشک و ناله و توسل به ائمه، همه اینها را تا حد کمال بلدیم! اما...

عرب ها انسانند. عرب ها مثل تمامِ مردم دنیا آدم هایِ خوب و بد دارند. عرب ها مثل همه انسان ها جان دارند. بچه دارند. بچه هاشان آرزو دارند. مادر دارند. بچه هاشان عروسک دارند. عرب ها مثل چشم آبی ها آدمند. مثل مو بور ها زخمی می شوند. مثل بچه هایِ قاره سبز، با بمب می میرند.

ما را انداختند به جان هم. حاضرم قسم بخورم پیش خودشان مسلمان ها را گلادیاتور فرض کردند و نشستند در آمفی تئاتر بزرگ دنیا به تماشای جنگشان. ما برده حرف هایِ آن ها شدیم. ما حتی حاضر نشدیم راستی آزمایی کنیم. ما مثلِ احمق ها هر چه گفتند باور کردیم. ما خودمان را تنها گذاشتیم. ما خودمان را کشتیم...

ما! ما! ما! ما تماممان در مرگِ آرزوهایِ بیت المقدس شریکیم. ما که سکوت کردیم. ما که نفهمیدیم جهاد یعنی تمام اسلام. ما که نفهمیدیم جهاد یعنی تمام علی! تمام حسین! ما که خونِ آدم ها را دیدیم و پیش خودمان گفتیم «به بدبختی کشور خودمان برسیم»...

آهای! روشنفکرهایِ فازِ روشنفکری با شعر هایِ سعدی...! بنی آدم اعضایِ...

 

بس کنید. بس کنید پخش تصاویر کذایی و حرف های دروغ را. ما برادر و خواهریم! ما امت یک پیامبریم... ما اگر جمع شویم، زورشان به ما نمی رسد...

من از نژاد و زبان حرف نمی زنم. از مرز حرف نمی زنم. من از مرگِ آدم هایی در کشوری نه چندان دور حرف نمی زنم! من از خودمان حرف می زنم! از بیت المقدس! از شاخه هایِ زیتون! از صلح! از عشق! من از رسالتِ او حرف می زنم... از رسالتِ اویی که منتظرش هستیم! من از انسان حرف می زنم! از زندگی... من از یک جمع بزرگ حرف می زنم! از آدم هایی که دنیا مبهوت تعالیمشان است و خودشان فراموش کرده اند! من از دست هایِ دعا حرف می زنم! از فریاد! از رسم انسانی پشتِ هم بودن... 

بیایید دست هایِ هم را بگیریم... بیایید فریاد هایمان را در پی فریاد برادران و خواهرانمان روانه کنیم... اینها حرف هایِ کسی ست که یک عمر خوانده و شنیده و دنبال راست و دروغ گشته.

حرف مفت نیست اگر بگویم قدس منتظر ماست. گنبد گلوله خورده بیت المقدس منتظر ماست. مسجد تنها در میان غریبه ها، منتظر صدایِ اذان با طنین نامِ علی و محمد است... من می شنوم که صدایمان می کند... انسان صدایمان می کند! انسانیت صدایمان می کند... تمام چیزی که هستیم صدایمان می کند... آیه هایِ قرآن صدایمان می کند! آرزوهایِ کودکان محکوم به گلوله صدایمان می کنند... عشق صدایمان می کند... او... اویِ حاضر اما غایبمان... او صدایمان می کند...

من از انسان حرف می زنم... از تفنگ هایی که با جنون، عشق را نشانه رفته اند... من از فلسطین... از قدس... از بیت المقدس... من از چیزی فراتر از مرز ها و نژاد ها و زبان ها حرف می زنم... من از شهادت حرف می زنم... از شهید... از رسالت پیامبر عشق... من از جمع کثیری حرف می زنم که نامشان «مسلمان» است...

 

+

صحبت پژمردن یک برگ نیست!

فرض کن! مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست...

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست...

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت

مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است...

صحبت از پژمردن یک برگ نیست...

وای! جنگل را بیابان می کنند...

* احتمالا فریدون مشیری...

دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihich8 بازدید : 170 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 14:08