هزارتا نام داری و حال من این است.

ساخت وبلاگ

بغضم چنگ زد که گریه شود، بدو بدو دهانم را بردم زیر شیر آب، قلپ قلپ آب و یک چیز سنگینِ تلخِ بزرگِ را از حلقومم فرو دادم. گریه‌م نگرفت. حالا انگار آن چیزِ سنگینِ تلخِ بزرگ، با آن جرعه‌های آب جاری شده توی خونم؛ تمام درونم گریه می‌کند.




+ یلدا جان، نت ندارم.

+ ثبت نام کردم. برعکسِ چیزی که فکر می‌کردم، نه زبان نه هنر ثبت نام نکردم. با حسرت، همان اولین تیک را زدم. «گروه آزمایشی ریاضی و فنی».

+ کمتر از پنج ماه تا کنکور، و من همچنان همنقدر ناآرام...

دل‌گرفتگی.....
ما را در سایت دل‌گرفتگی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihich8 بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 11:03