این را قبلاً هم نوشته بودم. محرم است و فرصت مناسبی برای بازخوانی این چند خط:
«اگر مانند مکتبهای تربیتی معاصر که معتقدند باید بچهها را از کودکی پر کرد و آموزش داد و قهرمانهایش را به گوشش خواند، ما هم بخواهیم که قهرمانهایی همچون حسین و یا همچون علی اکبر و قاسم را به عنوان درسهای تربیتی بچهها در همین دورهها به آنها معرفی کنیم و پافشاری کنیم، فردا باید منتظر ظهور نفرتشان باشیم؛ چون این درسهای بزرگ آنقدر کوچک نیستند که ذهن بزرگان ما تحمل تمامی ابعاد آن را داشته باشد، مثلا مصیب حسین را چگونه برای بچهها بازگو میکنیم که به راستی مصیبت حسین باشد. مصیبتی که بر تمام آسمان و زمین اثر گذاشته و حتی از احساس بزرگها سبقت گرفته چگونه برای بچهها بازگو میشود. مصیبت حسین مصیبت باغبانیست که مجبور است به خاطر هجوم دشمنان، نخلها و درختانی را که با خون دل پروریده و به آنها علاقه دارد، قطع کند و از ریشه درآورد، تا اگر آنها کمک او نشدند، عصای دست دشمن نشوند. رنج حسین از این است؛ کسانی را باید از دم شمشیر بگذراند که پدران و برادر خودش طی سالهای سال آنها را از دل خاک بیرون کشیده و نیرو داده ولی اکنون آلت دست دشمن شدهاند.
ما چگونه میتوانیم این یک بعد از مصیبت حسین را برای بچهها بازگو کنیم و چگونه میتوانیم این احساس را در روح عظیم حسین به بچهها نشان بدهیم؟
میبینیم داستانهایی از این قبیل چقدر سطحی و مبتذل و ازپیشقابلتخمین هستند و حتی داستانهای دیگران و قهرمانهای تخیلی و یا واقعی برا اینها میچربد. چرا؟ چون ما این ارزشها را به ابتذال کشاندهایم. در جامعه بسته راحت میشد با مسائل اینطور برخورد کرد؛ چون بچهها دچار شک و شبهه نمیشدند و در هنگام بلوغشان هم میتوانستند آن ابعاد گسترده و احساسات عمیق حسین را تا اندازهای بشناسند و به او عشق بورزند و او را الگو بگیرند، ولی در این شرایط که هزار نیش و گوشه و هزار کنایه در میان است، چگونه میتوان به این روش روی آورد؟
آنچه در روایات ما مطرح شده، در محیطیست که جامعه به امن و حرکت رسیده باشد و مدینةالرسول باشد. در این چنین جامعهای به خاطر تسلط در تجربه و موفقیت در عمل، شبههای سبز نمیشود؛ که مکتب در عمل موفق بوده و برخوردها سنگینی نمیکند؛ که ابعاد وسیع آن پذیرفته شده. ولی در هنگام شروع کار، رسول با سلام کردن به بچهها، به آنها شخصیت میدهد و با محبت و انس با آنها، در دلهاشان راه مییابد و با به کار گرفتن آنها، به تربیتشان میپردازد تا بتوانند در برابر هجوم وحشی فکرهای گوناگون و برابر زنجیرهای عادت و تقلید سربردارند و ایستادگی کنند.
اگر ما جایگاه عمل رسول را نشناسیم، ناچار آنچه را در یک جامعه متحرک و راهیافته مطرح است، در جامعه باز متضاد درگیر با تبلیغات وسیع پیاده میکنیم و ارزشهای بزرگ را به ابتذال میکشانیم و به نفرت راه میدهیم و خیال میکنیم که کار کردهایم و به اعماق دست یافتهایم.
اینها تجربههای ماست. خیلیها میتوانند از آن چشم بپوشند ولی با چشمپوشی پوشیده نخواهد ماند. اگر اینگونه با شتاب و گذرا به این همه اشاره میکنیم به خاطر این است که طرحی از تربیت اسلامی در دست داشته باشیم و با فقه و با توجه به مقاصد و معانی کلام، به متون روایات و تاریخ اسلام روی بیاوریم، وگرنه با برخوردهای سطحی، روایات بزرگ به ابتذال کشیده میشود و در بنبست برداشت سطحی ما اسیر میگردد. و ما با عنوان تربیت اسلامی کاری را شروع میکنیم که میوههایش در دهان دشمن است؛ چون ما زمینه کار آنها را آماده میکنیم».
انسان در دو فصل، استاد علی صفایی حائری، صفحههای 43، 44، 45
برچسب : بازخوانی, نویسنده : ebihich8 بازدید : 151